تیهوشا

  • ۰
  • ۰

آنسوف (1957) در یک مقاله کلاسیک هاروارد بیزینس ریویو، چهار استراتژی را برای رشد کسب و کار شناسایی کرد. این چهار استراتژی همچنین چهار نوع اصلی از برنامه های بازاریابی و انواع سرمایه گذاری ها و فعالیت های مرتبط با هر یک را مشخص می کنند. استراتژی ها بر این اساس تعریف می شوند که آیا تمرکز بر محصولات جدید یا موجود و بازارهای جدید یا موجود است.

1. استراتژی نفوذ در بازار

هنگامی که یک شرکت بر فروش محصولات فعلی خود به مشتریان فعلی تمرکز می کند، استراتژی نفوذ در بازار را دنبال می کند. فعالیت های بازاریابی که در این نوع طرح بازاریابی غالب خواهند بود، فعالیت هایی هستند که بر افزایش وفاداری مشتریان موجود تاکید دارند تا در برابر ضرر رقبا آسیب پذیر نباشند، جذب مشتریان رقبا، افزایش دفعات استفاده از محصول و تبدیل غیرکاربران به کاربر. .

افزایش آگاهی از طریق ارتباطات بازاریابی و افزایش در دسترس بودن از طریق توزیع گسترده از فعالیت های بازاریابی رایج در این نوع طرح است. شناسایی موارد استفاده جدید و کاربردهای جدید برای یک محصول ممکن است فرکانس استفاده را افزایش دهد یا غیرکاربران فعلی را به کاربر تبدیل کند. به عنوان مثال، کمپین تبلیغاتی آب پرتقال با شعار "دیگر فقط برای صبحانه نیست" تلاشی برای گسترش استفاده بود. اگر دلیلی وجود داشته باشد که چنین آزمایشی منجر به خریدهای مجدد شود، ممکن است از تبلیغات قیمت برای تشویق مشتریان رقبا استفاده شود تا محصول شرکت را امتحان کنند. برنامه های وفاداری می تواند در حفظ مشتریان فعلی بسیار موثر باشد. این استراتژی با تکیه بر چیزهایی که شرکت از قبل به خوبی می‌داند، یعنی محصولات موجود و مشتریان فعلی، ریسک را کاهش می‌دهد. همچنین این یک استراتژی است که در آن سرمایه‌گذاری در بازاریابی باید سریع‌تر بازپرداخت کند، زیرا شرکت در حال ساختن پایه‌های موجود از روابط با مشتری و دانش محصول است.

2. استراتژی توسعه بازار

تلاش برای گسترش فروش با فروش محصولات فعلی در بازارهای جدید به عنوان استراتژی توسعه بازار شناخته می شود. چنین تلاش هایی ممکن است شامل ورود به بازارهای جغرافیایی جدید، مانند بازارهای بین المللی باشد. ایجاد آگاهی از محصول و توسعه کانال های توزیع از فعالیت های کلیدی بازاریابی است. ممکن است برخی اصلاحات محصول برای مطابقت بهتر با نیازهای بازار محلی مورد نیاز باشد.

برای مثال، با ورود رستوران‌های فست فود به بازارهای بین‌المللی، اغلب منوهای خود را تغییر داده‌اند تا با ترجیحات غذایی مشتریان در بازارهای محلی مطابقت داشته باشند. گسترش به یک بازار جدید با یک محصول موجود خطراتی را به همراه دارد زیرا بازار جدید برای شرکت به خوبی شناخته شده نیست و شرکت و محصولات آن به خوبی در بازار شناخته شده نیستند. بازده سرمایه‌گذاری‌های بازاریابی در چنین استراتژی‌ای به دلیل زمان مورد نیاز برای ایجاد آگاهی، توزیع و آزمایش محصول، احتمالاً طولانی‌تر از استراتژی نفوذ در بازار است.

3. استراتژی توسعه محصول

ایجاد محصولات جدید برای فروش به مشتریان فعلی، یک استراتژی توسعه محصول، یک استراتژی بازاریابی رایج در بین شرکت ها است که می تواند روابط خود را با مشتریان فعلی افزایش دهد. به عنوان مثال، امریکن اکسپرس توانسته است از روابط خود با مشتریان کارت اعتباری خود برای فروش خدمات مرتبط با سفر نیز استفاده کند. به طور مشابه، شرکت های تلویزیون کابلی پیشنهادات خود را به خدمات اینترنت و تلفن گسترش داده اند.

فعالیت های تحقیق و توسعه نقش غالب در این استراتژی بازاریابی ایفا می کنند. زمان مورد نیاز برای توسعه و آزمایش محصولات جدید ممکن است طولانی باشد، اما زمانی که یک محصول توسعه یافت، ایجاد آگاهی، علاقه و در دسترس بودن باید نسبتاً سریع باشد زیرا شرکت قبلاً با مشتریان رابطه دارد. استراتژی توسعه محصول نیز از استراتژی نفوذ در بازار ریسک بیشتری دارد زیرا ممکن است محصول لازم حداقل با هزینه ای قابل قبول برای مشتریان توسعه پیدا نکند یا محصول توسعه یافته با نیازهای مشتریان مطابقت نداشته باشد.

4. استراتژی تنوع

استراتژی متنوع سازی شامل ورود محصولات جدید به بازارهای جدید است. این واقعاً ایجاد یک تجارت کاملاً جدید است. این مخاطره‌آمیزترین استراتژی است و احتمالاً به بیشترین صبر در انتظار بازگشت سرمایه نیاز دارد.

مشارکت در استراتژی برندسازی توسط: دیوید استوارت، استاد رئیس جمهور در بازاریابی و قانون تجارت، دانشگاه لویولا مریمونت، نویسنده، ابعاد مالی تصمیمات بازاریابی.

برندینگ استراتژی اینسایدر خدماتی از پروژه بلیک است: یک مشاور برند استراتژیک متخصص در تحقیقات برند، استراتژی برند، رشد برند و آموزش برند.

  • MAHAYAN66 HASANI
  • ۰
  • ۰

برنامه بازاریابی باید به روشی ساختاریافته، بین رویکرد استراتژیک و عناصر تاکتیکی در نظر گرفته شود تا رویکرد منسجم به بازار را تضمین کند. از تجزیه و تحلیل زمینه شروع می شود، به مشتریان بالقوه علاقه مند می شود تا از طریق یک پیشنهاد ارزش به موقعیت ایده آل پیشنهاد برسد.

در اینجا مراحل اصلی وجود دارد که به شما امکان می دهد استراتژی بازاریابی خود را ایجاد کنید و آن را در طول زمان تکامل دهید:

فرصت های بازار را تجزیه و تحلیل کنید

یک استراتژی بازاریابی مستقیماً با اهداف شرکت مرتبط است و باید جاه طلبی های آن را در مقیاس بازار ترجمه کند. تأسیس آن در درجه اول بر اساس فرصت هایی است که به وجود می آیند. برند باید تهدیدها و فرصت ها، نقاط قوت و ضعف خود را که توسط مدل SWOT (نقاط قوت، ضعف، فرصت ها، تهدیدها) تعریف شده است، در نظر بگیرد.

این عناصر می توانند انواع مختلفی داشته باشند. آنها را می توان به ویژگی های ذاتی شرکت، مانند اندازه، مهارت، ابزار تولید، یا حتی شبکه توزیع آن در یک بازار معین، محصول و رقابت آن مرتبط دانست. سایر فرصت ها یا تهدیدها به بافت اجتماعی-اقتصادی، مقررات، فرهنگ و غیره بستگی دارد.

تجزیه و تحلیل را می توان از طریق یک مطالعه بازار، کم و بیش پیشرفته ترجمه کرد. بر اساس عناصر آشکار شده، باید امکان نزدیک شدن به بازار با آگاهی کامل از واقعیات و تعریف رویکردی منسجم برای نفوذ یا تقویت آن را فراهم آورد.

از طریق تحقیقات بازار، بخش های مختلف مشتری، اندازه آنها، منابع آنها شناسایی و تجزیه و تحلیل خواهد شد.

مشتریان هدف

هنگامی که بازار تجزیه و تحلیل شد، مهم است که بتوانیم مشتریان و نیازهای آنها را هدف قرار دهیم.

با چه کسی می خواهیم تماس بگیریم؟ چه چیزی می توانیم به او پیشنهاد کنیم؟

یک پیشنهاد، محصول یا خدمات، می تواند به چندین گروه از مشتریان بالقوه پاسخ دهد، که برخی از آنها دارای ویژگی های متفاوتی با دیگران هستند. به عنوان مثال، گروهی از مصرف کنندگان جوان مطمئناً نگرانی های مشابهی با گروهی از سالمندان ندارند. و با این حال، هر دو به یک جفت کفش برای راه رفتن، یک ماشین برای رفت و آمد، و لباسی برای پوشیدن نیاز دارند. همه آنها میل به بیرون رفتن، ملاقات با مردم، رفتن به سینما را تغذیه خواهند کرد.

برای هدف قرار دادن مشتریان، لازم است افرادی با رفتار مصرف کننده مشابه در یک گروه گرد هم جمع شوند.

جالب است که این تحلیل را فراتر از کاربر نهایی بالقوه محصول گسترش دهیم.

در این فرآیند هدف گذاری، توجه به پروفایل های دیگر جالب خواهد بود:

خریدار:

 کسی است که خرید می کند بدون اینکه لزوماً گیرنده پیشنهاد باشد. اگر کاربر نهایی کودک باشد، خریدار به احتمال زیاد پدر، مادر یا یکی دیگر از آشنایان آنها خواهد بود. هدیه هرگز مستقیماً توسط گیرنده دریافت نمی شود، بلکه شخص سوم، یکی از اقوام یا دوستانی که می خواهند اطرافیان خود را راضی کنند، دریافت نمی کنند.

تجویز کننده:

شخصی است که خدمات یا محصولی را برای خریدار تجویز می کند. به عنوان مثال، یک متخصص مراقبت های بهداشتی ممکن است به بیمار توصیه کند که در کلاس های پیلاتس برای تقویت قدرت ثبت نام کند. سپس پزشک تجویز کننده است. نقش تجویز کننده به دلیل قدرت توصیه او می تواند برای تثبیت خود در بازار از اهمیت بالایی برخوردار باشد.

هر هدف را می توان به یک شخصیت ترجمه کرد. این یک نمایه ساختگی است که ویژگی های خاص هر هدف را به خود اختصاص می دهد، اما همچنین زمینه ای را که در آن زندگی می کنند، انتظارات و خواسته های آنها، سلیقه آنها، قدرت خرید آنها، عادات مصرف آنها را نیز در بر می گیرد. این یک نمایه مرجع است که می توانیم برای ایجاد یک رویکرد بازاریابی مناسب بر آن تکیه کنیم.

پیشنهاد را به خوبی قرار دهید

هنگامی که مشتریان هدف قرار گرفتند، چالش این است که محصول یا خدمات را با توجه به نیازهای همه با موفقیت در موقعیت قرار دهید. سپس مسئله ایجاد یک گزاره ارزشی است.

با شروع از نیازها و انتظارات مشتری، اتخاذ دیدگاه مصرف کننده، این مسئله ترویج مزایا و مزایایی است که پیشنهاد پیشنهادی برای او به ارمغان می آورد.

اگر ارزش پیشنهادی باید کاربران را متقاعد کند، باید به شرکت اجازه دهد تا در مقابل رقبا موقعیت خود را پیدا کند. این در مورد برجسته کردن ویژگی های محصول یا خدمات است که آن را در بازار منحصر به فرد می کند و به آن برتری نسبت به پیشنهادات رقیب می دهد.

یک موقعیت خوب باید دارای ویژگی های زیر باشد:

  • صریح: باید بتواند مستقیماً توسط همه اهداف درک و درک شود
  • متفاوت و مرتبط: باید این امکان را فراهم کند که شما را از رقبای خود متمایز کنید و در عین حال انتظارات اهداف را به بهترین نحو برآورده کنید.
  • متناسب با یک زمینه معین: بازار را در نظر بگیرید، عناصر فرهنگی را ادغام کنید، در روندهای فعلی گشت و گذار کنید.

پس از تعیین اهداف و تعیین ارزش پیشنهادی، استراتژی بازاریابی شامل یک برنامه عملیاتی است که به شرکت اجازه می دهد در بازار نفوذ کند یا خود را در آنجا تقویت کند.

این برنامه اقدام که استراتژی بازاریابی نیز نامیده می شود، از طریق آمیخته بازاریابی ترجمه می شود.

بر چهار جزء اصلی استوار است:

  • خط مشی محصول: که ویژگی های محصول، قابلیت های آن، کیفیت و استحکام آن و غیره را تعریف می کند.
  • سیاست قیمت‌گذاری: هدف آن تعیین قیمت مناسب، با توجه به آنچه مصرف‌کننده مایل به پرداخت، هزینه‌های ذاتی محصول یا خدمات و حاشیه است.
  • خط مشی ارتباطی: ابزارهایی را که باید برای تبلیغ محصول یا خدمات به کار گرفته شود، برای جلب توجه مصرف کننده و متقاعد کردن او توصیف می کند.
  • خط مشی توزیع: روش توزیع محصول یا خدمات را تعیین می کند، به عنوان مثال شبکه نقاط فروش، زنجیره تامین توزیع و غیره.

بازاریابان به طور فزاینده ای سه عامل دیگر را مکمل چهار عامل اول در نظر می گیرند:

  • مردم: اعضای یک سازمان که حول یک فرهنگ قوی سازمانی متحد شده اند، سفیران اصلی محصول یا خدماتی هستند که تبلیغ می کنند.
  • فرآیندها: روش تولید و ارائه یک محصول یا خدمات به مشتریان یک شرکت، تضمین کیفیت و کارایی.
  • محیط فیزیکی: تمام عناصر فیزیکی که از تعامل با مشتریان پشتیبانی می کنند، مانند فضای محل، بسته بندی یک محصول، طراحی یک وب سایت.

همه این مؤلفه ها به یکدیگر وابسته هستند. به عنوان مثال، افزایش کیفیت یک محصول منجر به افزایش قیمت می شود و بر توزیع تأثیر می گذارد، زیرا مشتریان هدف کمتر هستند.

استراتژی بازاریابی باید همه متغیرها را برای تعریف یک برنامه اقدام منسجم، در راستای اهداف شرکت و انتظارات مشتری تنظیم کند.

استراتژی را کنترل و تطبیق دهید

استراتژی بازاریابی همچنین باید ابزارهایی را برای ارزیابی ارتباط اقدامات برنامه ریزی شده در طول زمان به اجرا درآورد. فراتر از نظارت بر فروش و بازگشت سرمایه، اندازه‌گیری اثربخشی فرآیندهای اجرا شده، اطمینان از توزیع بهینه، کنترل سطح رضایت مشتری یا توانایی ارزیابی آگاهی از برند در میان گروه‌های مصرف‌کننده هدف، اهمیت ویژه‌ای دارد.

با انجام بررسی ها به لطف اجرای شاخص های مختلف (KPI)، این شرکت می تواند اهرم های جدیدی را برای بهبود شناسایی کند تا فعال شود، عناصر مورد نظر بهینه شوند، تا هرچه بیشتر به بازار و مشتریان نزدیک شده و نیازهای آنها را برآورده کنند.

ارزیابی ارتباط اقدامات و بررسی منظم مصرف کنندگان نیز می تواند منبع فرصت های جدیدی برای شرکت باشد. رفتن به ملاقات مشتریان جدید و تلاش برای برآوردن نیازهای خاص آنها می تواند منجر به پروژه های توسعه جدیدی شود.

بازار نیز مانند اهداف یک شرکت دائما در حال تغییر است. کنترل تشخیص این روندها، پیش بینی تغییرات در پیشنهاد و تطبیق استراتژی در صورت لزوم را ممکن می سازد. درک خوب بازار همچنین امکان ارزیابی حاشیه های پیشرفت و در نظر گرفتن اقداماتی که برای حرکت رو به جلو انجام می شود را ممکن می سازد. بسته به موقعیت، شرکت می‌تواند رویکردهای جدیدی را در نظر بگیرد، به عنوان مثال، از طریق اجرای استراتژی بین‌المللی‌سازی، گسترش به بازارهای جدید را در نظر بگیرد، یا حتی اقدامات برندسازی مشترک برای دستیابی به بخش جدیدی از مشتریان را در نظر بگیرد.

  • MAHAYAN66 HASANI
  • ۰
  • ۰

مشتریان جدید و بالقوه ای که برای کمک به طراحی هویت بصری یا نامگذاری به Cult Method مراجعه می کنند، گهگاه از من می پرسند: "به هر حال چرا استراتژی برند مهم است؟"

پاسخ دادن به این سوال سخت است. نه به این دلیل که برای گفتن کافی نیست، بلکه به این دلیل که چیزهای زیادی برای گفتن وجود دارد. به قول جاودانه G.K. چسترتون:

اگر از یک مرد باهوش معمولی می پرسید: "چرا تمدن را به وحشی گری ترجیح می دهی؟" او به طرز وحشیانه ای به شیء پشت سر هم نگاه می کرد و فقط می توانست به طور مبهم پاسخ دهد: "چرا، چنین است؟" قفسه کتاب ... و زغال سنگ در سطل زغال سنگ ... و پیانو ... و پلیس.» کل قضیه تمدن این است که قضیه آن پیچیده است. خیلی کارها انجام داده است. اما همین کثرت برهان که باید پاسخ را طاقت فرسا کند، پاسخ را غیرممکن می کند.

وقتی مردم از من در مورد مزایای استراتژی برند می پرسند، من اغلب همین احساس را دارم. معمولاً من پاسخ را متناسب با تأثیری که فکر می‌کنم بر کسب‌وکار آن‌ها می‌گذارد تنظیم می‌کنم، اما در این مقاله سعی می‌کنم کل مورد را برای استراتژی برند ارائه دهم.

قبل از اینکه از خودمان جلوتر برویم، بیایید یک قدم به عقب برگردیم تا مطمئن شویم که درک ما از اصطلاحات مختلف کاملاً واضح است.

اغلب اوقات، اصطلاحات برند و استراتژی برند به صورت نامرتب و حتی به جای یکدیگر استفاده می شوند. آنها در جلسات و گفتگوهای توسعه کسب و کار بدون درک واضح از معنای واقعی آنها و تفاوت آنها با یکدیگر پرت می شوند. در نتیجه، این اصطلاحات به گوبلز شرکتی تبدیل می‌شوند و ارتباطات حول یکی از مهم‌ترین جنبه‌های یک کسب‌وکار از هم می‌پاشد. بیایید آن را تغییر دهیم.

تفاوت بین استراتژی برند و برند شما به عنوان یک کل چیست؟

ابتدا اجازه دهید با تعریف "برند" شروع کنیم. این یک واقعیت شناخته شده است که برای بسیاری از شرکت ها، برند آنها با ارزش ترین دارایی آنهاست.

این را در نظر بگیرید: ارزش مواد در یک کفش نایک حداکثر چند دلار است. اما وقتی نایک لوگوی خود را روی آن‌ها قرار می‌دهد، مردم حاضرند صدها دلار برای دستیابی به یک جفت بپردازند. Interbrand، شرکت جهانی استراتژی برند، ارزش نام تجاری نایک را بیش از 30 میلیارد دلار ارزیابی می کند.

بنابراین جای تعجب نیست که یکی از اولین کارهایی که اکثر کسب و کارهای جدید قصد انجام آن را دارند، ایجاد یک برند قوی است. آنها زمان و پول خود را روی یک لوگوی زیبا و یک نام به یاد ماندنی سرمایه گذاری می کنند. اینها چیزهای بسیار مهمی هستند، و مهم است که آنها را درست انجام دهید. اما چیزی که بسیاری از صاحبان کسب و کار متوجه نمی شوند این است که برند شما بسیار بیشتر از یک نام یا یک لوگو است.

برند در مقابل هویت بصری در مقابل لوگو

نام تجاری شما چیزی نامشهود و در عین حال فوق العاده قدرتمند است. شما می توانید آن را به عنوان احساسی در نظر بگیرید که وقتی مشتری به شما فکر می کند ایجاد می شود. می تواند قوی یا ضعیف، خوب یا بد باشد.

در اینجا تعریف من از برند است:

برند شما ارتباط عاطفی است که مشتریان با کسب و کار شما دارند. بر اساس نام، لوگو، هویت کلی بصری و کلامی، بازاریابی و تبلیغات، و مهمتر از همه تجربیاتی که مشتریان با شما در ارتباط هستند، شکل می‌گیرد.

اگر برند شما قوی باشد، کارهای خوبی برای شما انجام خواهد داد. چندتایی این جاست:

  • برند شما باعث وفاداری مشتری و بازاریابی دهان به دهان می شود.
  • برند شما شما را از سایر رقبا در بازار متمایز می کند.
  • نام تجاری شما به شما این امکان را می دهد که برای محصولات یا خدمات خود قیمت گذاری عالی را اعمال کنید.

برای لحظه ای برخی از شناخته شده ترین شرکت ها را در نظر بگیرید: کوکاکولا، استارباکس و اپل. این نام های تجاری با شنیدن آنها بلافاصله دنیایی از تداعی ها و احساسات را به وجود می آورند. در واقع، پزشکان یک دانشگاه تحقیقاتی آلمانی دریافتند که برندهای قوی باعث ایجاد فعالیت قوی در مغز ما می شوند.

در این مرحله ما ایده بسیار خوبی داریم که "برند" به چه معناست، و چرا باید به آن اهمیت دهیم.

همانطور که خوانندگان آگاه احتمالا متوجه شده اند، مشکلی که شما به عنوان صاحب کسب و کار با آن روبرو هستید این است که برند شما در ذهن مصرف کنندگان زندگی می کند.

این بدان معناست که با ارزش ترین دارایی تجاری شما خارج از کنترل مستقیم شما است (مگر اینکه به نحوی یک ماشین کنترل ذهن در اختیار داشته باشید). اما شما می توانید برای تغییر نام تجاری خود به صورت غیر مستقیم اقدام کنید. در واقع، تقریباً هر کاری که در داخل کسب و کار خود انجام می دهید، می تواند به نحوی بر برند شما تأثیر بگذارد - هم به صورت منفی و هم مثبت.

اما چگونه می دانید برای تقویت برند خود چه اقداماتی و چه تغییراتی باید انجام دهید؟

چگونه می دانید که چه نوع برندی می خواهید داشته باشید؟ آیا مشتریان باید شما را جوان و دوستانه بدانند یا بالغ و شرکتی؟ شاید شما بخواهید به عنوان نوآور شناخته شوید - اما اگر مشتریان شما گروهی ریسک گریز باشند، چگونه به آن پاسخ خواهند داد؟

اینجاست که استراتژی برند مطرح می شود.

می بینید که استراتژی برند شما به همه پاسخ می دهد. آن سوالات من این تعریف از استراتژی برند را دوست دارم:

استراتژی برند، طرح‌ها و تاکتیک‌های «تصویر بزرگ» است که توسط یک سازمان/مالک برند برای ایجاد ارزش ویژه برند و مزیت‌های رقابتی بلندمدت از برندسازی استفاده می‌شود.

یا به زبان انگلیسی ساده، استراتژی برند طرحی است برای تأثیرگذاری فعال بر نحوه درک مردم از برند شما. مشخص می‌کند که شرکت شما به کجا می‌رود، به چه هدفی می‌خواهید دست پیدا کنید، و یک نقشه و قطب‌نما ارائه می‌کند، که به اصطلاح شمال واقعی شما را تنظیم می‌کند تا به شما کمک کند به آنجا برسید. این به شما کمک می کند تا بفهمید چه کاری باید انجام دهید، و شاید مهمتر از آن، چه کاری را نباید انجام دهید.

چرا استراتژی برند مهم است؟

اگر می خواهید یک برند خوب پرورش دهید، کسب و کار شما به یک استراتژی برند نیاز دارد. یک استراتژی برند موثر به شما کمک می کند تا یک برند قوی بسازید. شما را به عنوان یک تجارت مشخص می کند و اهداف بلند مدت شما را متمرکز می کند. همچنین معیاری را برای اندازه گیری پیشرفت در نظر می گیرد: بدون استراتژی برند، هیچ راهی برای قضاوت در مورد اینکه آیا نام تجاری شما در مسیر درست حرکت می کند یا خیر، ندارید.

خیلی مبهم برای میل شما؟ در اینجا برخی از مزایای ملموس استراتژی برند آورده شده است:

1. به شما کمک می کند تا ارزش های اصلی خود را بیان کنید و با آنها ارتباط برقرار کنید

مردم کاری را که شما انجام می دهید نمی خرند، بلکه می خرند که چرا آن کار را انجام می دهید. اگر می‌خواهید مشتریان وفادار را جذب کنید، باید بفهمید که برند شما چه چیزی را نشان می‌دهد و چگونه آن را به مصرف‌کنندگان منتقل کنید.

2. به شما کمک می کند تا نقاط ضعف را در تجربه برند خود شناسایی کنید

اگر تجربیاتی که مشتریان شما با شرکت شما دارند سازگار نباشد، برای ایجاد اعتماد و وفاداری مشتری با مشکل مواجه خواهید شد. به گفته مارتی نویمایر، نویسنده شکاف برند، "مشتریان زمانی به برند شما اعتماد می کنند که تجربیات آنها به طور مداوم انتظارات آنها را برآورده یا شکست دهد."

3. ایده های نادرست را که به تلاش های برندسازی شما آسیب می زند، فیلتر کنید

تسلیم شدن به سندرم شی براق آسان است. یک استراتژی واضح برند، تصمیم گیری محتاطانه را آسان تر می کند. آیا باید از این روند جدید بازاریابی استفاده کنیم؟ آیا این ایده محصول جدید واقعا برای مشتریان ایده آل ما مفید خواهد بود؟ فقط به کتابچه استراتژی خود مراجعه کنید تا در مورد چشم انداز بلند مدت به شما یادآوری شود و بررسی کنید که آیا ابتکاراتی که در نظر دارید با آن چشم انداز همسو هستند یا خیر. به قول دیوید اوگیلوی که به عنوان پدر تبلیغات شناخته می شود:

هر تبلیغی باید به عنوان کمکی به نماد پیچیده که تصویر برند است در نظر گرفته شود.

4. مسئولیت پذیری ایجاد می کند

همانند نکته قبلی، متعهد شدن به یک استراتژی برند واضح به همه افراد در سازمان کمک می‌کند که بر روی ابتکارات با بازدهی بالا متمرکز شوند که به جای مشغله کاری تحسین برانگیز، سوزن را به حرکت در می‌آورند.

استراتژی به شما کمک می‌کند در مسیر خود بمانید - و اگر از مسیر خارج شوید، به شما کمک می‌کند دوباره تمرکز کنید و به جایی که باید سریع‌تر بازگردید.

5. در تلاش های بازاریابی خود تمرکز لیزری را به دست آورید

با محدود کردن و شفاف سازی دامنه تلاش های بازاریابی خود، می توانید از اجرای روان تر و موثرتر کمپین های بازاریابی اطمینان حاصل کنید. شما می دانید چه کسی را هدف قرار می دهید، می دانید که آنها به چه چیزی اهمیت می دهند و می دانید که چگونه با آنها صحبت کنید.

به‌جای هدر دادن هزاران دلار A/B برای آزمایش کمپین‌های مختلف، سریع‌تر به نتیجه خواهید رسید و بازگشت سرمایه تلاش‌های بازاریابی خود را به حداکثر می‌رسانید.

6. ارزش شرکت شما را افزایش می دهد

استارت آپ ها این یکی را دوست خواهند داشت. چه در حال برنامه ریزی برای خروج باشید، چه به دنبال جذب سرمایه از سرمایه گذاران هستید، داشتن یک استراتژی برند واضح به خریداران و سرمایه گذاران بالقوه نشان می دهد که به دقت در مورد چگونگی رشد ارزشمندترین دارایی کسب و کار خود فکر کرده اید، که می تواند به توجیه ارزش گذاری بالا

7. به طراحان و خلاقان کمک می کند کارهای بهتر و مؤثرتری انجام دهند

لوگوی شما باید چگونه باشد؟ نسخه فروش شما باید چه تن صدایی داشته باشد؟ آیا این پالت بهتر از آن پالت است؟ بدون استراتژی برای حمایت از آنها، تصمیمات خلاق ذاتا ذهنی و دلبخواه هستند.

اغلب، تصمیمات عمده در مورد طرح های لوگو، پالت های رنگی، یا نسخه های فروش بر اساس نظر همسر شخص در مورد این یا آن جنبه از طراحی گرفته می شود. اگر استراتژی روشنی دارید، می‌توانید اثربخشی یک طرح یا قطعه کپی خاص را بر اساس میزان بازتاب استراتژی آن قضاوت کنید.

به هر حال: ممکن است عاشق توت فرنگی یا اسپاگتی باشید، اما این بدان معنا نیست که هنگام ماهیگیری از آنها به عنوان طعمه استفاده کنید.

8. همه را در یک صفحه قرار می دهد

سازمان ها مانند تیم های قایقرانی هستند. اگر کسی در تیم سعی کند در جهت دیگری پارو بزند یا از ریتم دیگران خارج شود، شکست دادن رقبا بسیار سخت است. بخش عمده ای از فرآیند استراتژی برند، همسو کردن افراد مختلف در تیم شما و ترغیب آنها به خرید چشم انداز و ارزش های برند شما است.

کارمندان متعهد کارهای بیشتری انجام می دهند، در خدمت رسانی به مشتریان بهتر عمل می کنند و سود بیشتری را برای شرکت شما به ارمغان می آورند.

  • MAHAYAN66 HASANI
  • ۰
  • ۰

استراتژی برند یک برنامه بلند مدت مشخص است که برای دستیابی به یک سری اهداف بلند مدت و ایجاد یک برند موفق طراحی شده است. شرکت های موفق برندسازی را جدی می گیرند. طراحی ضعیف، هویت ضعیف برند، بازاریابی ناکارآمد، پیام‌های متناقض و شراکت‌های بد می‌توانند برند را خدشه‌دار کنند.

بنابراین، قبل از اینکه در مورد سایه خاصی از آبی که برای لوگوی خود استفاده می کنید یا از چه فونتی در وب سایت خود استفاده می کنید وسواس داشته باشید، به تصویر بزرگ نگاهی بیندازید و طرحی را ایجاد کنید که به شما در ایجاد یک برند موفق کمک می کند.

استراتژی برند می تواند به شما در انجام این کار کمک کند. استراتژی برند، برنامه‌ای است برای اینکه چگونه می‌توانید به شکل‌گیری ادراک از برندتان کمک کنید. بدون یک استراتژی بلندمدت مشخص، برند شما بی‌سکان، بدون تمرکز خواهد بود و کسب‌وکار شما شکست خواهد خورد.

چگونه یک استراتژی برندینگ موثر ایجاد می کنید؟

ایجاد یک استراتژی برند قوی مستلزم آن است که شرکت ها در مورد هویت بصری و داستان برند خود انتخاب های هوشمندانه و عمدی داشته باشند. زمانی که در مورد اجزای اساسی یک استراتژی برندینگ قوی بحث کردیم، درباره این انتخاب ها صحبت کردیم.

خبر خوب این است که استراتژی برند نباید گران باشد. در واقع، یک استراتژی جامع برند می تواند به شما مزیت رقابتی عظیمی بدهد و هزینه آن را چندین برابر بپردازد.

به عنوان مثال، سرمایه گذاران و وام دهندگان از نزدیک ارزیابی می کنند که طرح کسب و کار شما چگونه به استراتژی برند نزدیک می شود و اینکه آیا احتمال موفقیت کسب و کار شما وجود دارد یا خیر. شرکای بالقوه شما می خواهند بدانند که آیا استراتژی برند شما به وضوح نحوه ایجاد یک تجارت موفق را مشخص می کند یا خیر. استراتژی برند مهم است.

بنابراین، بیایید ببینیم چگونه می توانید یک استراتژی برندسازی موثر برای کسب و کار خود ایجاد کنید.سه مرحله برای توسعه یک استراتژی برندسازی موثر وجود دارد: کشف، هویت و اجرا.

فاز 1: کشف

اگر در حال راه اندازی یک کسب و کار جدید هستید و هنوز هویت بصری ندارید، کشف آن آسان است. شرکت شما برای کسی شناخته شده نیست و چیزی برای کشف وجود ندارد. می توانید به فاز 2 بروید و هویت برند خود را ایجاد کنید.

اما اگر کسب و کاری دارید، مطمئن باشید که این مرحله را نادیده نگیرید. تحقیقات بازار مهم است. قبل از تعریف هویت برند اصلاح شده یا جدید خود، باید هویت برند موجود خود را درک کنید و به طور عینی به همه عواملی که بر نحوه نمایش عمومی شرکت شما تأثیر می گذارد نگاه کنید.

نحوه ارزیابی کسب و کار

این شامل ارزیابی مشتریان، صنعت، چشم انداز، ماموریت، ارزش ها، هویت برند، تصویر برند و برند شما می شود.

1. با ارزیابی هویت برند موجود خود شروع کنید

هویت اصلی برند شما اغلب با چشم انداز شرکت شما (چرا شرکت شما وجود دارد)، ماموریت (آنچه شرکت شما انجام می دهد) و ارزش ها (باورهایی که اقدامات شرکت شما را هدایت می کند) تعریف می شود.

ممکن است چشم‌انداز، مأموریت و ارزش‌های خود را قبلاً مستند کرده باشید، اما اگر ندارید نگران نباشید. برخی از شرکت ها تصمیم گرفتند این موارد را مستند کنند و آنها را روی دیوار دفتر یا وب سایت خود قرار دهند. دیگران کمتر رسمی هستند اما برای درک چشم انداز، ماموریت و ارزش های خود وقت صرف می کنند. تمرین مهم برای شرکت های موجود این است که ارزیابی کنند که آیا چشم انداز، ماموریت و ارزش های اصلی آنها هنوز مرتبط هستند یا خیر. در اینجا چند سوال مفید وجود دارد که می توانید بپرسید:

  • آیا عناصری وجود دارد که در فرهنگ شرکت ظهور کرده و در آن چشم‌انداز، مأموریت و ارزش‌ها منعکس شده است؟
  • آیا برخی از عناصر موجود به خوبی تعریف نشده اند یا دیگر معتبر نیستند؟
  • چه چیزی برای شرکت شما مهم است؟
  • آیا هویت برند و بازاریابی موجود شما به درستی هویت اصلی شما را به اشتراک می گذارد؟

2. انجام تحقیقات بازار و انجام تجزیه و تحلیل رقبا

هنگامی که هویت اصلی برند خود را درک کردید، گام بعدی شامل تحقیقات بازار و تجزیه و تحلیل رقبا است. در اینجا چند سوال مفید وجود دارد که باید هنگام انجام تحقیقات بازار بپرسید:

  • بازار شما چقدر بزرگ است؟
  • چرا مشتریان شما هستند؟
  • رقبای شما چه کسانی هستند؟
  • بازار شما از زمانی که شرکت خود را راه اندازی کردید چگونه تغییر کرده است؟
  • از زمانی که شرکت خود را راه اندازی کردید، چگونه کسب و کار خود را توسعه داده اید؟

اگر به دنبال کمک برای درک بهتر بازار خود هستید، ویدیوی این لینک https://www.crowdspring.com/blog/brand-strategy/ را تماشا کنید:

  • چگونه مشتریان خود را بهتر درک کنیم
  • یک استراتژی برندسازی بلندمدت مستلزم این است که مشتریان خود و آنچه می خواهند و نیاز دارند را درک کنید. توصیه می کنیم سوالات زیر را در مورد مشتریان خود بپرسید:
  • آنها چه کسانی هستند؟ مشتریان شما مرد، زن یا هر دو هستند؟ آیا آنها بومرها یا هزاره ها هستند؟ اهل کجا هستند؟
  • چه کار می کنند؟ دانستن اینکه مشتریان شما برای امرار معاش چه می کنند و به چه چیزهایی علاقه مند هستند، راه بسیار خوبی برای هدف قرار دادن بازاریابی شما است، به خصوص زمانی که درگیر بازاریابی دیجیتال هستید.
  • چرا می خرند؟ آیا می دانید دلیل حضور آنها در بازار شما چیست؟ اگر این کار را انجام دهید، راحت‌تر می‌توانید نیازهای آن‌ها را با آنچه می‌توانید به آنها بدهید، جفت کنید.
  • کی میخرن؟ دریابید که بازار هدف شما معمولاً چه زمانی این نوع خرید را انجام می دهد. به این ترتیب، می توانید شانس خود را برای جلب توجهی که می خواهند به شما جلب کنند، افزایش دهید.
  • وسیله خرید چیست؟ آیا آنها از یک وب سایت خرید می کنند؟ آیا آنها یک تأسیسات آجر و ملات را ترجیح می دهند؟
  • بودجه آنها چقدر است؟ اطمینان حاصل کنید که مشتریانی را هدف قرار می دهید که بودجه آنها با محصول یا خدمات شما مطابقت دارد.
  • چه چیزی به آنها احساس خوبی می دهد؟ دانستن اینکه چه چیزی به مشتری درخشش دوست داشتنی و با احساس خوب می دهد، کلید اصلی اطمینان از تبدیل شدن آنها به مشتریان تکراری است.
  • آنها چه انتظاری دارند؟ درک انتظارات برای برآورده کردن آن انتظارات ضروری است. چه مشتریان شما انتظار تحویل سریع داشته باشند و چه از پشتیبانی مشتری 24 ساعته، دانستن آنچه از شما می خواهند نیمی از کار است.
  • آنها در مورد شرکت شما چه احساسی دارند؟ آیا مشتریان بالقوه شما نام برند و هویت کلی برند شما را می شناسند؟ شنیدن تمجید در مورد شرکت شما خوب است - این نشان می دهد که شما یک تصویر برند قوی ایجاد کرده اید. شنیدن نقاط درد حتی بهتر است. شما باید بدانید که کسب و کار شما کجا می تواند از یک پیشرفت کوچک برای بهبود، خوب، استفاده کند!
  • آنها در مورد رقابت شما چه احساسی دارند؟ شما می دانید چه می گویند. دوستان خود را نزدیک نگه دارید - رقابت خود را نزدیک تر نگه دارید.

در اینجا شش سوال مهم و خاص وجود دارد که می توانید از مشتریان خود بپرسید. در زیر به هر کدام خواهیم پرداخت.

 

  • MAHAYAN66 HASANI
  • ۰
  • ۰

تولید ناب تکنیکی مبتنی بر اصول و شیوه های تجاری است که به شرکت ها در افزایش عملکرد کمک می کند. تایچی اونو، که برای شرکت تویوتا موتور کار می کرد، این نظریه را آغاز کرد. هدف این سیستم افزایش عملکرد از طریق بهینه سازی کلیه فرآیندهایی است که یک سازمان استفاده می کند. شرکت هایی که از تولید ناب استفاده می کنند معمولاً نتایج بسیار مثبتی دارند.

کاهش ضایعات

تولید ناب بر بسیاری از جنبه های فرآیندهای تجاری، از جمله کاهش ضایعات، تمرکز دارد. تحت این سیستم، تمام فرآیندهایی که یک کسب و کار استفاده می کند، تجزیه و تحلیل و بررسی می شود. هر فرآیندی که ارزش مثبتی برای شرکت یا محصولات آن ایجاد نمی کند حذف می شود. با انجام این کار، ضایعات کاهش یافته و در هزینه ها صرفه جویی می شود. این تمرکز تضمین می کند که هر فرآیند استفاده شده ارزشی را ارائه می دهد.

زمان تولید سریعتر

داشتن مشاوره تولید ناب معمولاً منجر به کوتاه شدن زمان تولید می شود. از آنجایی که تولید ناب تمام فرآیندهای غیرضروری را که یک کسب و کار استفاده می کند از بین می برد، زمان چرخه تولید به طور کلی کاهش می یابد.

کیفیت بهبود یافته

شرکت هایی که از تولید ناب استفاده می کنند اغلب از شش سیگما نیز استفاده می کنند. شش سیگما تکنیکی است که توسط موتورولا توسعه یافته و بر کیفیت محصول تمرکز دارد. شرکت هایی که از تولید ناب همراه با شش سیگما استفاده می کنند، می توانند با مطالعه هر فرآیندی که در طول تولید استفاده می شود، کیفیت کالاهایی را که تولید می کنند، بهبود بخشند.

منفعت مشتریان

مشتریان نیز از تولید ناب سود می برند. از طریق بهبود کیفیت و کاهش ضایعات، شرکت ها احتمالاً رقابتی تر در بازار خواهند بود. این امر منجر به کاهش قیمت، کالاهای معیوب کمتر و کیفیت کلی بهتر کالاهای خریداری شده توسط مشتریان شرکت می شود. این به مشتریان ارزش بیشتری برای این کالاها می دهد.

افزایش سود

هنگامی که تولید ناب در یک سازمان به درستی مورد استفاده قرار گیرد، نتیجه کلی افزایش سود است. تئوری پشت این موضوع این است که هزینه ها و فرآیندهای غیرضروری حذف شده و کیفیت محصولات افزایش می یابد. هنگامی که کیفیت محصول افزایش می یابد، محصولات ارزش بیشتری را به مشتریان ارائه می دهند و باعث می شوند آنها محصولات بیشتری خریداری کنند. افزایش فروش و کاهش هزینه ها منجر به افزایش سود می شود.

بهبودهای مداوم

هنگامی که یک سیستم مشاور تولید ناب ایجاد شد و به درستی عمل کرد، شرکت ها همچنان به دنبال راه هایی برای بهبود هستند. این به معنای ارزیابی و ارزیابی مداوم فرآیندهایی است که استفاده می کنند و کیفیت کالاهایی که تولید می کنند.

  • MAHAYAN66 HASANI
  • ۰
  • ۰

سازمان ها در سراسر جهان صرف نظر از اندازه سازمان یا صنعت به دنبال بهبود عملکرد سازمانی هستند. مدیران درون سازمان عملکرد را، شاید با مقایسه آن با یک معیار، اندازه گیری می کنند. آنها یافته های خود را تجزیه و تحلیل و ارزیابی می کنند و کنترل های خود را بر این اساس برای پیشبرد عملکرد سازمان طراحی می کنند. مدیریت یک کسب و کار تجاری با مدیریت انواع دیگر سازمان ها متفاوت است، زیرا مدیر کسب و کار مسئولیت اصلی عملکرد اقتصادی کسب و کار را بر عهده دارد.

مدیریت یک سازمان نسبت به عملکرد و دستاوردهای سازمان در برابر صاحبان کسب و کار پاسخگو است. این امر معمولاً در حساب‌هایی که مدیریت تولید می‌کند و سالانه در جلسات هیئت مدیره به مدیران ارائه می‌شود، نشان داده می‌شود. مدیران تنها در صورتی می توانند عملکرد خوبی داشته باشند و اقتدار خود را توجیه کنند که نتایج اقتصادی مطلوبی را به دست آورند، به عنوان مثال، سودهایی که می خواهند در یک دوره زمانی به دست آورند. مدیریت اغلب از تحقیقات عملیات برای به حداکثر رساندن سود، بازده، استفاده و عملکرد استفاده می کند. مدیریت یک سازمان معمولاً یک سیستم اندازه گیری برای تعیین اهداف تغییر و سنجش عملکرد سازمان ایجاد می کند.

مدیریت بر اساس اهداف:

پیتر دراکر پیشنهاد کرد که مسئولیت مدیر سه جنبه دارد یعنی مدیریت کسب و کار، مدیران و کارگران همراه با کارشان برای دستیابی به استانداردهای بهینه عملکرد سازمانی. دراکر اولین نظریه‌پردازی بود که از عبارت «مدیریت بر اساس اهداف» استفاده کرد زیرا معتقد بود که موفقیت عملکرد سازمانی زمانی حاصل می‌شود که اهداف برای دستیابی به‌صورت جداگانه تعیین شوند.

ارزیابی عملکرد و مزایا

ارزیابی بهبود عملکرد سازمان و پیشرفت شغلی می تواند یک عامل انگیزشی کلیدی برای کارمندان برای کار موثر و کارآمد باشد. بنابراین، افزایش عملکرد سازمانی. سیستم‌های اندازه‌گیری عملکرد و پاداش در یک سازمان دیدگاه‌هایی را در مورد اولویت ایجاد می‌کنند، یعنی اینکه چه چیزی مهم است و چه چیزی خیلی مهم نیست. این ضروری است، زیرا افراد بر عملکردی تمرکز می کنند که پاداش به دست می آورد. سیستم باید سالم باشد تا مردم بتوانند به آن تکیه کنند. بر اساس سلسله مراتب عوامل انگیزشی مزلو، افراد در صورتی به سمت کار سوق داده می شوند که اهداف دستاوردهای آنها با نتیجه دلخواه همراه باشد. سیستم‌های پاداش باید به گونه‌ای اصلاح شوند که پاداش‌های مدیران و سایر کارکنان بر اساس اهداف عملکردی که با الزامات تغییر سازگار است، باشد. کارکنان باید برای عملکرد بر اساس رفتار و نتایج مطلوب پاداش بگیرند.

عملکرد سازمانی با رضایت شغلی همراه است. سطوح رضایت شغلی را می توان تحت تأثیر عوامل زیادی از جمله پاداش، شناخت، کیفیت نظارت، روابط اجتماعی با گروه های کاری و میزان موفقیت فرد در انجام وظایف خود قرار داد. طبق نظریه دو عاملی هرزبرگ، عوامل بهداشتی وجود دارد که باید برای جلوگیری از نارضایتی کارکنان وجود داشته باشد. عواملی که عبارتند از: دستمزد کافی، سیاست های منصفانه و منسجم شرکت، عملکرد نظارتی منصفانه و منسجم و شرایط کاری مناسب. همچنین به گفته وروم، یکی از بهترین نظریه پردازان مدیریت زمان خود، ابزارگرایی (سیستم پاداش) بر انگیزه افزایش عملکرد سازمانی تأثیر می گذارد. مدیران باید به وعده‌هایی که در مورد پاداش عملکرد داده‌اند پایبند باشند و سعی کنند اطمینان حاصل کنند که کارکنان معتقدند مدیریت به وعده‌های خود عمل خواهد کرد. با این حال، اهداف عملکرد معمولاً نباید اهداف مالی باشند. آنها می توانند به اشکال دیگری مانند شناسایی، ارتقاء و غیره باشند.

افزایش کیفیت کار

عملکرد سازمان را می توان با ارزیابی قابلیت اطمینان خدمات و با درک کیفیت مشتریان سازمان نیز توصیف کرد. ارزش می تواند از ارائه خدمات قابل اعتماد به دست آید، به طوری که مشتریان بدانند که خدمات را به موقع، در زمان وعده داده شده، با استاندارد عملکرد خوب دریافت خواهند کرد. از آنجایی که تغییر سازمانی اجتناب ناپذیر است، عوامل حیاتی موفقیت و شاخص های کلیدی عملکرد باید مورد بازنگری قرار گیرند تا با الزامات تغییر سازگار باشند. انجام کار با کیفیت خوب و ارائه نتیجه با کیفیت ts عملکرد سازمانی را افزایش می دهد زیرا محرک های مکرر تأثیر بیشتری بر عملکرد نسبت به یک عبارت واحد دارند زیرا توجه را به خود جلب می کند.

بر اساس تئوری انتظار وروم، قدرت یک فرد برای تلاش در کار قابل اندازه گیری است. به گفته وی، بین تلاشی که انجام می دهیم و عملکردی که حاصل تلاش ماست همبستگی مثبت وجود دارد. یکی از عواملی که عمیقاً بر انگیزه افراد تأثیر می گذارد، این باور است که تلاش های فرد منجر به نتایج عملکرد بهتری می شود. به عبارت دیگر، هر چه بیشتر تلاش کنیم، عملکرد بهتری خواهیم داشت. همچنین این که عملکرد خوب، پاداش مطلوبی را به همراه داشته باشد و پاداش، نیاز مهمی را برآورده کند، نیز یکی از ادراکات انگیزشی عملکرد سازمانی است. بنابراین انگیزه را می توان با ظرفیت و انتظار سنجید. انتظار این است که افراد بر این باورند که با تلاش بیشتر، عملکرد بهتر و در نتیجه نتایج بهتری حاصل می شود. ارزش، پیش نیاز درونی فرد برای پاداش است.

مکانیسم بازخورد و سبک مدیریت مشارکتی

کارکنان به بازخورد در مورد عملکرد خود نیاز دارند. کارکنان باید در مورد عملکرد واقعی و عملکرد مورد انتظارشان اطلاع رسانی شوند. به این ترتیب آنها سطح عملکرد خود را در سازمان خواهند دانست. پاداش باید برای کارکنانی که اضافه کاری کار می کنند و نتایج کارآمدی ارائه می دهند حفظ شود. برای افراد موفق، پرداخت نوعی بازخورد در مورد عملکرد آنهاست. دستمزد و پاداش بالا معیاری برای سنجش موفقیت آنها در دستیابی به اهداف است.

مدیریت باید یک سبک مدیریت دموکراتیک را اتخاذ کند که در آن کارکنان را در تصمیم گیری ها و جلسات طوفان فکری مشارکت دهد. از این رو به کارکنان این باور را می دهد که در تمام تصمیمات تجاری شرکت می کنند، که همه کارکنان را به عنوان یک واحد مرتبط می کند. این به هماهنگی بین کارکنان و مسئولیت پذیری کمک می کند. مک گرگور و آرگریس، دو نظریه پرداز برجسته مدیریت، به نفع سبک مدیریت مشارکتی و مشارکت دادن کارکنان در حل مسئله و تصمیم گیری استدلال کرده اند. آنها معتقد بودند که این سبک مدیریت بیشتر از کارکنان بهره می برد که در نهایت باعث بهبود عملکرد سازمان می شود. آنها همچنین استدلال کردند که بهترین رهبران افرادی هستند که نیاز به موفقیت دارند. بنابراین مدیریت باید تلاش کند تا افراد موفق را در بین سازمان شناسایی و توسعه دهد.

درگیر کردن کارکنان

طبق نظرسنجی گالوپ، درگیر کردن کارمندان با اهداف سازمانی ویژگی کلیدی هر کسب و کاری است. اگر کارمندان به کار خود علاقه داشته باشند، بهترین عملکرد خود را ارائه دهند و تعهد خود را تقویت کنند، می توانند با کار خود درگیر شوند. این می تواند عملکرد سازمانی را با اثر چند برابر افزایش دهد. این را می توان با ایجاد درک قوی از استراتژی کسب و کار شما در بین کارکنان، ایجاد اعتماد و اطمینان از اینکه همه کارمندان از مجموعه مهارت های مورد نظر خود استفاده می کنند، انجام داد. مدیریت همچنین باید اطمینان حاصل کند که همه بخش‌ها رویه‌ها و کنترل‌های خود را بهبود می‌بخشند و فعالیت‌های خود را برای دستیابی به تمایز رقابتی بهتر شرکت از طریق کارهایی که کارکنان انجام می‌دهند و نحوه انجام آن هدف قرار می‌دهند.

کنترل های داخلی بهتر و حذف موانع داخلی

افراد باید درک بهتری از معیارهای خود داشته باشند. معیارهایی که افراد روی آنها تمرکز می کنند باید توسط آنها درک شود تا تحت تأثیر آنها باشد. مدیریت باید خط‌مشی‌ها و کنترل‌های داخلی را طراحی کند که کارایی کار را افزایش دهد و تمام این روش‌ها را که موانع موفقیت هستند از جمله عوامل غیربهداشتی (طبق نظریه هرزبرگ) حذف کند.

استفاده از آموزش و توسعه

مدیریت باید آموزش و توسعه مناسب را به کارکنان ارائه دهد تا کارایی کارکنان به صورت فردی افزایش یابد. مدیریت باید آموزش های مناسب را برای هر بخش طراحی کند. مدیریت باید یک برنامه نیروی کار مؤثر، آموزش و استراتژی توسعه ایجاد کند و مسیرهای شغلی را برای موفقیت هر بخش توسعه دهد. در نتیجه منجر به افزایش عملکرد سازمانی می شود.

استراتژی کسب و کار موثر

کارآفرینان با ذکاوت تجاری توصیف می‌کنند که عملکرد یک سازمان را می‌توان با صمیمیت مشتری، کارایی عملیاتی و پیشروی مؤثرتر و کارآمدتر کرد. نیازهای مشتری باید با سفارشی سازی و با ارائه نمونه های برجسته مشتری برآورده شود. سازمان باید برای ارائه مجموعه ای جهانی از محصولات و تنوع بخشیدن به کسب و کار با ارائه محصولات و خدمات بهبودیافته تلاش کند.

انتظارات خود را بیان کنید و با ارائه یک مثال مثبت رهبری کنید

مدیریت باید انتظارات خود را بیان کند و خود الگوی مثبتی باشد. فرهنگ شرکت موفق فرهنگی است که به ابتکار و عملکرد پاداش می دهد. این را می توان با ارائه مثال های مناسب انجام داد. مدیریت باید انتظارات خود را بیان کند و آموزش های مناسب را به عنوان راهی برای نشان دادن متعهد بودن مدیریت ارائه دهد.

  • MAHAYAN66 HASANI
  • ۰
  • ۰

هر صاحب کسب و کاری از صحبت در مورد کووید-19 خسته شده است. با این حال، واقعیت این است که ویروس هنوز عاملی است که باید در نظر گرفته شود. صاحبان مشاغل همچنین باید تغییراتی را که از تغییر ریاست جمهوری گارد و همچنین سایر روندها و رویدادهای جاری که می تواند بر آنها تأثیر بگذارد، پیگیری کنند.

چرخاندن روندهای 2020 تا 2021 صفحه چاپ روی مکعب های بلوک چوبی. ایده های جدید مد کسب و کار موضوعات محبوب و مرتبط.

اکنون که کسب و کار شما از سال 2020 جان سالم به در برده است، زمان آن فرا رسیده است که اجازه دهید در این سال رشد کند.

علیرغم تمام فراز و نشیب هایی که مطمئناً تا سال 2021 ادامه خواهند داشت، هنوز هم می توانید یک تجارت پر رونق بسازید و مدیریت کنید. تنها چیزی که نیاز دارید مجموعه‌ای از اصولی است که باید دنبال کنید که شما را در مسیر درست نگه می‌دارد، مهم نیست چقدر سخت است. این لیست می تواند به شما کمک کند تا با پای راست شروع کنید:

همیشه به دنبال نوآوری باشید

نوآوری برای رشد کسب و کار چیزی است که به جامعه کمک کرد تا بر بزرگترین مشکلات ناشی از کووید-19 غلبه کند، و این همان چیزی است که به کسب‌وکارها کمک می‌کند تا بعد از آن پیشرفت کنند. این امر با رشد سریع فناوری در سال های اخیر بیشتر صادق است. شرکت هایی که از انطباق با روندهای رو به رشد یا بازارهای جدید خودداری می کنند، بدترین دشمن خود هستند.

به دنبال نوآوری به این معنی است که همیشه مایل به آزمایش چیزهای جدید باشید. با روش‌شناسی مختلف و سیستم‌های عملیاتی توصیه‌شده آزمایش کنید تا ببینید آیا واقعاً تفاوتی ایجاد می‌کنند یا خیر. با فناوری مدرن به‌روز باشید و از فناوری‌هایی که می‌تواند پیشرفت شرکت شما را تسریع کند، سرمایه‌گذاری کنید.

به عنوان مثال، رستوران‌ها با ایجاد گزینه‌های تحویل و تحویل بدون تماس برای مشتریان خود با کووید-۱۹ سازگار شدند. دفاتر کل عملیات خود را از راه دور برای ادامه کار در یک محیط امن منتقل کردند. این نوآوری های کوچک تفاوت بزرگی را برای این سازمان های فعال ایجاد کرد.

"ما می توانیم سرنوشت خود را کنترل کنیم": جان زیمر چشم انداز Lyft برای آینده شرکت و فرصت بازار 1 تریلیون دلاری را به اشتراک می گذارد.

برای ضد شکنندگی تلاش کنید

در پیش‌بینی روند تجاری MJV Technology & Innovation در سال 2021، اصطلاحی را برای کسب‌وکارها معرفی کردند: ضد شکنندگی. به گفته آنها، "اکنون ما باید بیشتر جراحی کنیم و با نام ارزشمندترین فرصت در این بحران را شناسایی کنیم - به عصر ضد شکنندگی خوش آمدید." این بدان معناست که مهم نیست که چه موانعی بر سر راه شما قرار می گیرد، تجارت شما قوی خواهد بود. سازمانی که حول محور ضد شکنندگی ساخته شده است، برای محافظت از خود در برابر حملاتی که می تواند پایه و اساس آن را بشکند، هر کاری که می تواند انجام می دهد.

چگونه می توان به ضد شکنندگی دست یافت؟ به روندهایی توجه کنید که می توانند تجارت شما را از تعادل خارج کنند. پیگیری روندهایی که رقبا را تقویت می کند یا کسب و کار شما را کاهش می دهد، از چشم پوشی شما جلوگیری می کند.

هر چیزی از هر کجا: چرا یک VC معتقد است که رشد محصول منجر به رونق نرم افزاری اروپا خواهد شد

گام مهم دیگر در مسیر ضد شکنندگی، برنامه ریزی دقیق است. آیا برنامه ای برای سناریوهای مختلف اضطراری دارید؟ شرکت هایی که برای فاجعه ای مانند کووید-19 آماده شده بودند، در طول همه گیری در مقایسه با همتایان خود که نتوانستند برای چنین بحرانی برنامه ریزی کنند، قوی بودند.

مراقب کارمندان خود باشید

تیم شما تا سال 2020 به همان اندازه که شما و کسب و کارتان تلاش کردید، تلاش کرد. برخی از شرکت ها با اخراج کارمندان و قطع تمام چربی هایی که برای زنده ماندن می توانستند به کووید-19 پاسخ دادند. با ورود به دنیای پسا کووید، این شرکت‌ها با کاهش مقیاس کسب‌وکار خود و برداشتن سستی که رها کرده‌اند، با مشکلاتی مواجه هستند.

کسب‌وکارهایی که می‌خواهند در سال 2021 پیشرفت کنند، باید از ذهنیت «تو پشت من را بخراش، من پشتت را خواهم خاراند» پیروی کنند. کارکنان شما ستون فقرات کل عملیات شما هستند و همانطور که باید از سلامت ستون فقرات خود مراقبت کنید، باید مراقبت از آنها را نیز در اولویت قرار دهید. در عوض، آنها سخت کار خواهند کرد تا شرکت شما را به جلو ببرند.

بیشتر مدیران به سمت بسته های مزایا گرایش پیدا می کنند. در حالی که این یک جنبه مهم از مراقبت از کارکنان است، مراقبت از آنها از نظر روحی و روانی به همان اندازه مهم است، اگر نه بیشتر. با تشویق آنها به ایجاد تعادل سالم بین کار و زندگی و توانمندسازی آنها در انجام این کار، نیازهای آنها را برآورده کنید.

به یک بودجه پایبند باشید

پول یک نگرانی بزرگ برای کارآفرینان در همه جا در طول کووید-19 بود و بعد از سلامتی در رده دوم قرار داشت. چیزی به بزرگی یک بیماری همه گیر جهانی، زنجیره های تامین را در مسیر خود متوقف می کند و مشتریان را در خانه نگه می دارد که نتوانند جریان های درآمدی را برای کسب و کارها تامین کنند. کارآفرینان باید همیشه با دست اندازهای جاده در مقیاس های کوچکتر مقابله کنند و بودجه مناسب یکی از بهترین محافظ ها در برابر پیچ و خم ها است.

هنگامی که شرکت شما در حال پیشرفت است، خرج کردن افزایش در تلاش برای سرعت بخشیدن به رشد بسیار آسان است. وقتی همه چیز پیش می رود چه اتفاقی می افتد. جنوب؟ این شرکت نمی‌تواند از پس هزینه‌های سنگین برآید و خود را در چاله‌ای فرو می‌کند که خروج از آن سخت است.

کسب و کار شما باید از روز اول بودجه داشته باشد. حتی زمانی که سود بیش از انتظارات اصلی است، تمام تلاش خود را بکنید تا در پارامترهایی که تعیین کرده اید بمانید. از هر سه ماهه برای ارزیابی مجدد بودجه خود استفاده کنید و به دنبال تعدیل های معقول باشید تا آن را با اهداف خود هماهنگ کنید.

مشتری را در نظر داشته باشید

در پایان روز، هیچ کسب و کاری نمی تواند بدون پرداخت پول به مشتریان کار کند. اگر واقعاً می‌خواهید کسب‌وکارتان پیشرفت کند، باید براساس نیازها و خواسته‌های آنها تصمیم بگیرید، نه بر اساس خواسته‌های خودتان. وقتی مشتری را در ذهن داشته باشید، بیشتر اوقات در صدر قرار خواهید گرفت.

به عنوان مثال، در حالی که ممکن است کاهش هزینه ها در توسعه محصول برای ماندن در بودجه شما منطقی باشد، آیا چنین تصمیمی در دراز مدت مشتریانی را به دست می آورد یا از دست می دهد؟ پرسیدن این نوع سوالات به شما این امکان را می دهد که به کسب و کار خود از چشم مصرف کننده نگاه کنید.

اکنون که کسب و کار شما از سال 2020 جان سالم به در برده است، زمان آن فرا رسیده است که اجازه دهید در این سال رشد کند. از این اصول همراه با برخی از اصول خود برای تقویت شرکت و پیشبرد آن استفاده کنید. با هر یک از اصولی که به چشم انداز شرکت خود اضافه می کنید، اهداف قابل اندازه گیری را برای پیشرفت چشمگیر تعیین کنید و شاهد رشد سازمان خود باشید.

 

  • MAHAYAN66 HASANI
  • ۰
  • ۰

یکی از ارزش‌های اساسی Agile کار گروهی است - این ایده که با هم، گروه‌هایی از افراد می‌توانند کارهای بزرگ‌تری نسبت به آنچه که به تنهایی انجام دهند، انجام دهند. تیم های چابک به سادگی تیم های "عادی" نیستند که تصمیم بگیرند چابک باشند. آنها گروهی از افراد متقابل با ارزش های مشترک هستند که با هم کار می کنند تا:

  • ایده های موجود را به چالش بکشید
  • فرصت های جدید را شناسایی کنید
  • متعهد به بهبود مستمر در هر کاری که انجام می دهند

تیم های چابک ایده های موجود را به چالش می کشند، فرصت های جدید را شناسایی می کنند و متعهد به بهبود مستمر هستند.

تیم های چابک ایده های موجود را به چالش می کشند، فرصت های جدید را شناسایی می کنند و متعهد به بهبود مستمر هستند.

اگرچه همه تیم های چابک ارزش های مشترکی دارند، اما هیچ دستور العمل طلایی برای تیم چابک ایده آل وجود ندارد. در Agile، تیم‌هایی وجود دارند که اسکرام را با نقش‌ها، قوانین و تمرین‌های خاص آن تمرین می‌کنند و آن‌هایی که Kanban را تمرین می‌کنند، و آن‌هایی که هیچ کدام یا ترکیبی از این دو را تمرین نمی‌کنند. برخی از سازمان‌ها به تیم‌های Agile نیاز دارند که در محل مشترک قرار گیرند، در حالی که برخی دیگر از چالش‌ها (و مزایای بالقوه) کار از راه دور استقبال می‌کنند.

تیم چابک چیست؟

قبل از غواصی عمیق‌تر، بیایید در مورد اینکه یک تیم چابک چیست و به چه چیزهایی نیاز دارد، همسو شویم. یک تیم چابک معمولاً به عنوان گروهی متقابل از افراد تعریف می شود که (کم و بیش) همه چیزهایی را که برای ارائه یک محصول آزمایش شده و کارآمد نیاز دارند، دارند.

اگرچه بیشتر زبان پیرامون Agile بر محصول متمرکز است، اما واقعاً می‌توان آن را برای هر نوع کاری به کار برد - می‌توانید محصول را با کمپین یا پروژه یا مورد جایگزین کنید و همچنان از مزایای Agile بهره ببرید.

بیایید هر یک از عناصر موجود در این تعریف را تجزیه کنیم.

متقابل عملکردی

برای ارائه یک محصول سالم، کارآمد و آزمایش شده، به چندین دیدگاه نیاز دارید که با هم جمع شوند. شما به بینش افرادی که مسئول توسعه محصول هستند، کسانی که آن را نگهداری می کنند و کسانی که آن را به دنیا می فروشند نیاز دارید. این دیدگاه‌های منحصربه‌فرد با هم می‌توانند در جادوی عمیق‌تر حل مسئله که برای تیم‌های Agile امکان‌پذیر است، مشارکت کنند.

مستقل

معمولاً تیم‌های چابک به‌صورتی توصیف می‌شوند که می‌توانند به طور مستقل افزایش‌های کاری محصول را ارائه دهند. در نرم افزار، این می تواند رفع اشکال، یک ویژگی جدید، یک سیستم پیام رسانی درون برنامه ای جدید یا برخی به روز رسانی های دیگر باشد. در سایر صنایع، این می تواند هر چیزی باشد، از یک کمپین تبلیغاتی رویداد گرفته تا یک طراحی بسته بندی جدید. تا زمانی که تیم های چابک مهارت های لازم برای ایجاد یک قطعه کاری از چیزی را داشته باشند، می توانند از افزایش سرعت و بهره وری ناشی از کار به این روش لذت ببرند.

این بدان معنا نیست که تیم های Agile این کار را نمی کنند.

ارتباط نزدیک با تیم های دیگر

ارتباط عمدی با سایر تیم‌های چابک برای ایجاد یک تجربه مشتری بی‌نظیر و معنادار حیاتی است. کار در تیم های چابک به سادگی هدفمندی و هدفمندی ارتباطات را افزایش می دهد. و هنگامی که مشکلی پیش می آید که نیاز به تخصص خارج از تیم دارد، فرصتی برای مربیگری متقابل ایجاد می شود که فقط به تقویت تیم کمک می کند (همانطور که بعداً توضیح خواهیم داد).

ساختار تیم چابک

بنابراین، چه کسی باید تیم های چابک شما را تشکیل دهد؟ اینجاست که می‌تواند پیچیده شود زیرا در وهله اول به شرکت، محصول شما و اهدافی که می‌خواهید با تشکیل تیم‌های Agile به آنها برسید، بستگی دارد.

تیم های چابک شما باید بتوانند یک افزایش کاری محصول (یا «محصول») شما را ارائه دهند، بنابراین یک مکان شروع خوب، شناسایی مراحل متمایز چرخه محصول شما است. این تیم‌ها معمولاً شامل 5 تا 9 نفر هستند - بیشتر، و کار کردن به‌عنوان یک تیم بدون شکستن (عمدا یا ناخواسته) به زیر تیم‌های کوچک‌تر دشوار می‌شود.

در صورت امکان، تیم ها باید حول محور محصولات یا ویژگی ها سازماندهی شوند. در اطراف زیرسیستم هایی سازماندهی کنید که در آن عملکردهای مشترک دارید - که در غیر این صورت به عنوان قابلیت های تجاری شناخته می شود. هنگامی که قابلیت های تجاری را درک کردید، قابلیت های تجاری را با معماری فنی و در نهایت، معماری سازمانی هماهنگ کنید. تقاطع و همسویی معماری های تجاری، فنی و سازمانی جایی است که شما یک گروه متقابل کامل را تشکیل می دهید.

اکثر چرخه های محصول دارای یک مرحله توسعه (که معمولاً بیشتر پروژه محور است)، تعمیر و نگهداری مداوم، و سپس یک جزء فروش/بازاریابی، که شامل عناصر پروژه محور و کار مستمر است، دارند. بسیاری از محصولات دارای چندین تلاش توسعه همزمان هستند - و برای هر یک از آنها نیاز به نگهداری و فروش/بازاریابی دارند.

فرض کنید قابلیت‌های محصول شما در یکی از سه دسته قرار می‌گیرد - محصول اصلی، با ویژگی‌ها، به‌روزرسانی‌ها و اشکالات آن - یکپارچه‌سازی‌ها، با مجموعه منحصربه‌فرد نیازها و گزارش‌ها. یکی از راه‌های پیکربندی تیم‌های Agile می‌تواند حول این دسته‌ها باشد ممکن است یک تیم برای توسعه محصول اصلی خود، یکی به ادغام و یکی برای گزارش‌دهی اختصاص داده باشد. این تیم ها هر کدام شامل افرادی از توسعه، مدیریت محصول و طراحی محصول می شوند. این تیم خواهد بود مسئولیت ارائه ویژگی‌ها، به‌روزرسانی‌ها و طرح‌های جدید مربوط به بخشی از محصول خود را داشته باشد.

سپس شما یک تیم تعمیر و نگهداری اختصاص داده شده برای پشتیبانی از هر یک از دسته ها دارید: یک تیم اصلی تعمیر و نگهداری محصول، یک تیم تعمیر و نگهداری ادغام ها، و یک تیم تعمیر و نگهداری گزارش. این تیم ها ممکن است شامل اعضایی از پشتیبانی مشتری، عملیات، توسعه و مدیریت محصول باشند. این تیم های چابک مسئول حفظ، حمایت و تقویت یکپارچگی محصول خود خواهند بود.

سپس، می‌توانید تیم‌هایی داشته باشید که به تبلیغ/فروش هر یک از دسته‌ها اختصاص دارند بنابراین به جای داشتن یک تیم بازاریابی بزرگ که در کل محصول شما پراکنده است، یک تیم متقابل از مدیران محصول، افراد موفق مشتری، بازاریابان و فروشندگانی که به یک حوزه خاص از محصول اختصاص دارند.

این تیم‌ها ماتریسی را تشکیل می‌دهند که در نقاط استراتژیک به هم متصل می‌شوند، اما همچنین می‌توانند به طور مستقل برای حل مسائل منحصربه‌فردی که نقطه تمرکز آنها در چرخه با آن مواجه است، کار کنند.

البته این فقط یک مدل برای آرایش تیمی است. راه های نامحدودی برای تشکیل تیم های چابک شما وجود دارد. آنچه مهم است این است که این تیم‌ها عمداً برای دستیابی به یک هدف مشترک، مشترک و جاه‌طلبانه تشکیل می‌شوند و هدف آینده‌نگر، پایدار و ایجاد رشد مناسب برای سازمان است.

مراحل توسعه تیم چابک

تیم های چابک مانند هر تیم دیگری هستند که درست مانند افراد درون آنها، در طول زمان تکامل می یابند. مراحل توسعه تیم Tuckman اغلب برای توصیف مراحل متمایز تقریباً همه تیم ها استفاده می شود. مراحل عبارتند از: تشکیل، طوفان، هنجارسازی و اجرا. تئوری تاکمن می گوید که این مراحل برای رشد تیم، رویارویی با چالش ها، مقابله با مشکلات، یافتن راه حل، برنامه ریزی برای کار و ارائه نتایج ضروری و اجتناب ناپذیر هستند.

یک مشکل رایج برای تیم های Agile این است که آنها در مرحله طوفانی موفق نیستند. در مرحله هنجاری، اعضای تیم مؤدب، مودب و شاید مطیع هستند. آنها برای حفظ هماهنگی و حرکت به راحتی به یکدیگر خم می شوند.

مرحله طوفان جایی است که نظرات قوی با سهولت بیشتری ظاهر می شود و احتمالاً درگیری ایجاد می شود. تعارض که به عنوان تفاوت در نظرات، دیدگاه ها یا دیدگاه ها تعریف می شود، برای موفقیت هر تیم چابک ضروری است. اما بسیاری از تیم‌های چابک تلاش می‌کنند تا تعارض را سالم ببینند و قبل از اینکه بتوانند مزایای کار از طریق تفاوت‌ها را درک کنند، از بین می‌روند یا دوباره پیکربندی می‌کنند.

اگر اعضای یک تیم Agile دائماً در حال تغییر باشند، غیرممکن است که تیم از هر یک از این مراحل عبور کند و در نهایت به جایی برسد که جادو واقعاً اتفاق می افتد: اجرا.

دست نخورده نگه داشتن تیم های Agile برای هر سازمانی یک چالش است و نیازمند نظم و انضباط سازمانی است. هنگامی که تغییر ایجاد می شود، مانند معرفی یک کارمند جدید یا خروج یکی از اعضای تیم موجود، تیم عملاً از نو شروع می کند، در مرحله شکل گیری، جایی که می توان پیشرفت کرد، اما عملکرد نخبگان بعید است که رخ دهد.

ابزارهای موفقیت برای تیم های چابک

تیم‌های Agile با عملکرد بالا به شیوه‌های مهندسی صدا - مانند بررسی کد، انشعاب وظایف، ادغام مداوم و انتشار مکرر - برای حفظ ثبات در هر تغییر متکی هستند. این شیوه‌های مهندسی برای ایجاد تیم‌هایی با عملکرد بالا و پایدار حیاتی هستند و باید اجرا و تقویت شوند.

دو ابزار حیاتی دیگر برای موفقیت، ذهنیت یادگیری (که از طریق راهنمایی توانمند می شود) و مجموعه مهارت های مشترک هستند.

مربیگری

یکی از مزایای منحصر به فرد کار بر روی یک تیم سازی چابک چند کاره، فرصت یادگیری از دیدگاه ها و تجربیات افراد در سراسر سازمان شما است. اغلب، مربیگری به‌عنوان یک عضو جوان تیم در نظر گرفته می‌شود که از یک عضو ارشد تیم یاد می‌گیرد، اما در تیم چابک، این تعریف بسط می‌یابد: سن، و حتی تجربه، بسیار کمتر از تفاوت در دیدگاه است. یک بازاریاب ارشد می تواند چیزهای زیادی از یک طراح محصول خردسال بیاموزد و بالعکس. یک توسعه‌دهنده جوان می‌تواند از طریق گفتگو با یکی از اعضای تیم پشتیبانی مشتری، بینش ارزشمندی در مورد نحوه فکر کردن به کار خود به دست آورد.

  • MAHAYAN66 HASANI
  • ۰
  • ۰

موفق ترین شرکت های جهان همه یک چیز مشترک دارند: برندهای قدرتمند. کوکاکولا، گوگل، والمارت، آمازون، رولز رویس، فراری - همه فوراً این نام‌ها و معنای آنها را می‌شناسند.

استراتژی برندسازی یکی از ارکان اساسی تجارت است. به سادگی ارائه یک پیام نام تجاری یکپارچه می تواند سود را نزدیک به 25٪ افزایش دهد. و شرکت‌ها سالانه صدها میلیون دلار برای ایجاد رویکرد مناسب برای برندسازی سرمایه‌گذاری می‌کنند

در این پست، با دلایل اصلی که چرا استراتژی برندسازی برای موفقیت کسب و کار بسیار مهم است، آشنا خواهید شد.

استراتژی برندسازی چیست؟

اصطلاح "برند" در زمینه تجاری از رویه قدیمی "برندینگ" دام برای نشان دادن مالکیت ناشی می شود. و اصل این معنا را حفظ کرده است. در معنای محدود، برند یک لوگو یا نمادی است که یک شرکت یا محصول را مشخص می کند.

با این حال، در یک مفهوم گسترده تر، یک نام تجاری کل هویت یک شرکت برای مشتری است. اجرای یک استراتژی برندسازی در مورد هماهنگ کردن عناصر مختلف آن هویت است، از جمله تبلیغات (به گونه ای که «بر روی برند» باشد)، بسته بندی محصول، ظاهر وب سایت، فرهنگ محل کار و موارد دیگر.

1. برندسازی ارزش پیشنهادی یک شرکت را به اشتراک می‌گذارد

ارزش پیشنهادی چیزی بیش از مجموعه ای از نقاط فروش منحصر به فرد است. این مجموعه کاملی از مزایایی است که مشتریان هنگام خرید از یک شرکت خاص می توانند انتظار داشته باشند.

بیایید آمازون را به عنوان مثال در نظر بگیریم. وقتی یک خریدار بالقوه از Amazon.com بازدید می‌کند، در عرض چند ثانیه می‌داند چه چیزی پیشنهاد می‌شود: مجموعه وسیعی از محصولات، خدمات عالی به مشتریان، تحویل در روز بعد، و دسترسی به تبلیغات و تخفیف‌ها.

این نقاط فروش، که ارزش پیشنهادی کلی را تشکیل می‌دهند، به روش‌های بی‌شماری از جمله از طریق لوگو، برچسب، ظاهر و احساس وب‌سایت، کپی کردن، و مراقبت‌های پس از مشتری ارتباط برقرار می‌کنند.

اساساً، یک استراتژی برند سازی به خوبی توسعه‌یافته، بسته‌ای از مزایا را در نقاط مختلف ارتباط برقرار می‌کند، مشتریان جدید را مجذوب می‌کند و آنها را متقاعد می‌کند که از رقبا چشم پوشی کنند.

2. برندسازی باعث ایجاد اعتماد و وفاداری می شود

یک ضرب‌المثل قدیمی تجاری است که می‌گوید: «مردم محصولات نمی‌خرند، بلکه برندها را می‌خرند.» در یک کلام: اعتماد.

عناصر چشم نواز، معنی دار و به یاد ماندنی برند باعث شناخت و ارتباط بیشتر در بین مشتریان می شود. با گذشت زمان، این رابطه به رابطه اعتماد تبدیل می شود.

استراتژی برندسازی کاتالیزوری است که مشتریان با آن می فهمند، خرید می کنند و در نهایت به یک شرکت یا محصول خاص تکیه می کنند. با ایجاد یک هویت مشخص، نام تجاری این فرض را تقویت می کند که یک محصول به طور قابل اعتماد نتایج یکسانی را بارها و بارها ارائه می دهد.

3. برندسازی یک شرکت را از رقبا متمایز می کند

چرا ممکن است یک مشتری تصمیم به خرید رولز رویس به جای فراری بگیرد؟ یا با رایان ایر بر خلاف امارات پرواز کنید؟

برندسازی خریداران بالقوه را قادر می سازد تا بین گزینه های موجود در بازار تمایز قائل شوند. دقیقاً به دلیل استراتژی های مؤثر برندسازی است که اکثر مردم بلافاصله می دانند که رایان ایر مخفف پروازهای کم هزینه و بدون دردسر است، در حالی که امارات خدمات لوکس را ارائه می دهد.

این شرکت‌ها با استفاده از یک استراتژی مؤثر، موقعیت‌های روشنی در بازار به دست آورده‌اند. این امر ارزیابی مشتریان احتمالی را در مقایسه با رقبا آسان می کند.

4. نام تجاری ارزش شرکت را افزایش می دهد

از آنجایی که برندها محرک های قدرتمند اعتماد، خریدهای تکراری و شناخت گسترده هستند، دارایی های تجاری فوق العاده ارزشمندی هستند.

مثال معروف Oreos را در نظر بگیرید. در ظاهر، کرافت فودز (شرکت مادر) فقط یک تولیدکننده کوکی دیگر است. اما ارزش برندهای محصول خاص آن، که میلیون ها نفر به رسمیت شناخته و مورد اعتماد هستند، ارزش کلی شرکت را به طور چشمگیری افزایش می دهد.

علاوه بر این، برندها اغلب در صنایع مربوطه متقاطع می شوند. صرفاً چسباندن یک نام شناخته شده به یک محصول مرتبط مانند "بستنی Oreo" یا "Trump Tower" می تواند فوراً ارزش آن را افزایش دهد.

5. نام تجاری کارکنان مناسب را جذب می کند (و نگه می دارد).

از آنجایی که یک استراتژی برندینگ موثر نه تنها مزایای یک شرکت، بلکه ارزش ها و ماموریت آن را نیز به اشتراک می گذارد، ابزار مفیدی برای جذب و نگه داشتن افراد مناسب است.

هنگامی که یک شرکت در مورد آنچه که نشان می دهد روشن است، طبیعتاً برای نیروی کار متعهد و ماهری که دارای اخلاقیات یکسان هستند، جذاب خواهد بود. علاوه بر این، کارمندان بیشتر به شرکتی پایبند هستند که با هدف آنها هماهنگ باشد.

به شغلی در استراتژی و طراحی برند علاقه دارید؟

چشم انداز کسب و کار سریعتر از همیشه در حال تغییر است. شرکت‌های بیشتری در حال اتخاذ رویکرد چند کانالی برای فروش و بازاریابی هستند و اهمیت برندسازی حرفه‌ای و استراتژی را نمی‌توان نادیده گرفت.

شرکت ها به طور فزاینده ای نقش های اختصاصی برای استراتژیست های برندسازی ایجاد می کنند. این فرصت ها دارای حقوق بالا و رضایت زیاد در محل کار هستند. اگر شغلی را متصور هستید که بر دامنه خلاقیت تمرکز دارد مهارت های تجاری و کسب و کار، پس این مسیری است که ارزش بررسی دارد.

انتخاب ما از برنامه های کارشناسی، کارشناسی ارشد و MBA استراتژی برندسازی را عمیقاً پوشش می دهد. ما مدارک تحصیلی را در طیف متنوعی از زمینه ها از جمله مد و تجمل، تجارت دیجیتال و کارآفرینی ارائه می دهیم.

 

  • MAHAYAN66 HASANI
  • ۰
  • ۰

اگر تمام مراحل مسیر استراتژی رشد فشرده را تمام کرده اید، می توانید رشد را از طریق اکتساب یا استراتژی های رشد یکپارچه در نظر بگیرید. مشکل این است که حدود 75 درصد از کل خریدها نتوانسته اند ارزش یا کارایی را که برای آنها پیش بینی شده بود، ارائه دهند. در برخی موارد، ادغام می تواند به فاجعه کامل ختم شود، مانند مورد معامله AOL-Time Warner. با این وجود، در اجرای یک استراتژی رشد سریع کسب و کار یکپارچه سه گزینه قابل دوام وجود دارد. آن ها هستند:

افقی.

 این استراتژی رشد شامل خرید یک کسب و کار یا مشاغل رقیب است. بکارگیری چنین استراتژی نه تنها به رشد شرکت شما می افزاید، بلکه مانع دیگری را که در مسیر رشد آینده شما قرار دارد، یعنی یک رقیب واقعی یا بالقوه، از بین می برد. مک فارلند می‌گوید که بسیاری از شرکت‌های موفق مانند Paychex، شرکت پردازش حقوق و دستمزد، و Intuit، سازنده نرم‌افزار حسابداری و مالیات بر مشاغل شخصی و کوچک، رقبای کلیدی را در طول سال‌ها به‌عنوان میان‌بر برای توسعه محصول و به‌عنوان راهی برای افزایش کسب کردند. سهم آنها از بازار

2. عقب مانده.

یک استراتژی رشد یکپارچه عقب مانده شامل خرید یکی از تامین کنندگان شما به عنوان راهی برای کنترل بهتر زنجیره تامین شما خواهد بود. انجام این کار می تواند به شما کمک کند تا محصولات جدید را سریعتر و بالقوه ارزان تر توسعه دهید. به عنوان مثال، Fastenal، یک شرکت مستقر در وینونا، مینه‌سوتا که به فروش مهره و پیچ و مهره (در میان چیزهای دیگر) می‌پردازد، تصمیم گرفت چندین سازنده ابزار و قالب را به‌عنوان راهی برای معرفی قابلیت‌های تولید قطعات سفارشی به مشتریان بزرگ‌تر خود خریداری کند.

3. به جلو.

 اکتساب‌ها همچنین می‌توانند بر روی خرید شرکت‌های جزء که بخشی از زنجیره توزیع شما هستند متمرکز شوند. به عنوان مثال، اگر شما یک تولید کننده پوشاک مانند Chicos بودید که در فورت مایرز، فلوریدا مستقر است، می توانید شروع به خرید فروشگاه های خرده فروشی به عنوان وسیله ای برای پیشبرد محصول خود به قیمت رقبای خود کنید.

توسعه استراتژی رشد: تنوع

دسته دیگری از استراتژی‌های رشد که در دهه‌های 1950 و 1960 رایج بود و امروزه کمتر مورد استفاده قرار می‌گیرد، چیزی به نام تنوع‌سازی است که در آن شرکت خود را با خرید شرکت دیگری که کاملاً نامرتبط با کسب‌وکارتان است، رشد می‌دهید. شرکت‌های بزرگی مانند جنرال الکتریک اساساً شرکت‌های هلدینگ برای طیف متنوعی از مشاغل تنها بر اساس عملکرد مالی آنها هستند. به این ترتیب جنرال الکتریک می تواند یک بخش انرژی هسته ای، یک بخش تولید واگن ریلی و یک بخش خدمات مالی داشته باشد که همگی تحت سربرگ یک شرکت واحد هستند. مک فارلند می گوید این نوع استراتژی رشد مملو از ریسک و مشکلات است و این روزها به ندرت قابل اجرا در نظر گرفته می شود.

توسعه استراتژی رشد: چگونه رشد خواهید کرد؟

استراتژی‌های رشد هرگز در خلأ دنبال نمی‌شوند و تمایل به تغییر مسیر در پاسخ به بازخورد بازار به اندازه اجرای یک استراتژی به روشی تک‌نگر مهم است. مک فارلند می‌گوید، اغلب، شرکت‌ها یک سال طول می‌کشند تا یک استراتژی را توسعه دهند و زمانی که آماده اجرای آن هستند، بازار برای آنها تغییر کرده است. به همین دلیل است که هنگام تنظیم یک استراتژی رشد، او به شرکت‌ها توصیه می‌کند که فقط در 90 قسمت فکر کنند، فرآیندی که او آن را طراحی سریع سازمانی می‌نامد. گاهی اوقات بهترین روش این است که آن را یک پله در یک زمان انجام دهید.

  • MAHAYAN66 HASANI